پرستو کوچولو

مامانی شرمنده می شود

مامانی امروز داشتم وبلاگ مامانی رو که در حسرت نی نیه رو می خوندم که اسمش خدا جون نینی می خوامه خیلی ناراحت شدم یک ذره هم یاد خودم افتادم که دوسال تو حسرت تو بودم و هر راهی رو امتحان کردم ولی نمی شد که نمی شد تا اینکه خدای مهربون یک دفعه دقیقا تو زمانی که انتظارشو نداشتیم تو رو به ما داد مثل یک معجزه آره عزیزم تو یک معجزه ای راستشو بخوای یک ذره از خودم خجالت کشیدم چون بعضی وقتها که تو حسابی کلافم می کنی عصبانی می شم و سرت داد می زنم ویادم رفته که چقدر به خاطر داشتن تو حسرت کشیدم و غصه خوردم منو ببخش عشقم دست خودم نیست بعضی وقتها دیگه اعصابم از دست شیطونی هات جواب نمی ده خدا جون تو هم منو ببخش و نگو که لایق هدیه ات نبودم نه اینطور نیست فقط یک ...
15 خرداد 1392

خرید تابستونی

سلام بعد از چند روز تونستم بیام یک پست کوچولو بزارم امروز تعطیله و تقریبا همه به مسافرت رفتند اما ما دوباره به خاطر امتحانهای رامین خونه نشین شدیم لنای مامانی خوابه و به خاطر همین منم تونستم یک ساعتی رو برای خودم وقت بزارم دیروز با دخترم رفتیم خرید و برای لنا دو سه دست لباس تابستونی گرفتیم قیمتها اونقدر بالا بود که آدم افسردگی می گرفت مثلا برای یک تی شرت ساده 50000 تومان پولدادم وحالم حسابی خراب شد دو سه ماهی بود که برای لنا خرید لباس نرفته بودم چون انقدر مامان اینها زحمت کشیده بودن و لباس فرستاده بودن که ما از خرید خیلی بی نیاز بودیم ولی دیروز وقتی به فرشگاههای لباس بچه سر می زدم می فهمیدم که چه لطفی در حقم می شده خلاصه بعد از ک...
14 خرداد 1392

سیسمونی

  عزیز مامان می خوام برات از وقتی بنویسم که توی شکم مامانی بودی اون موقع من و تو با هم می رفتیم و خرید های سیسمونی تو رو می کردیم می دونی هرروز دنبال یک چیزی بودیم مخصوصا که مامان دست تنها بود و مامان بزرگت اینجا نبود که کمک کنه البته باید اینم بگم که کل بودجه سیسمونی رو مامان بزرگ داد و  خیلی از چیزها رو هم خودش از آلمان برات فرستاد. واقعا دست پدر بزرگ و مادر بزرگت درد نکنه. خلاصه آخرش سیسمونی خیلی خوشگلی برات درست شد و همه چیز کامل بود. واینم باید بدونی که هر تکه از وسایل اونو با عشق برات خریدم و خیلی از شبها که خوابم نمیبرد توی اتاقت می رفتم و وسایلو و لباساتو نگاه می کردم و قربون صدقشون می رفتم. حالا می خواهم چند ...
10 خرداد 1392
1